راستش تا حالا شیفت بودم و نشد شرح ماجرا را بگم. وقتی برخورد پر نخوت رزیدنت جراحی را دیدم . یه تصمیم عجیب گرفتم.
از تلفنخانه شماره موبایل رئیس دانشگاه رو گرفتم و در حالیکه مردد بودم که زنگ بزنم یا نه؟ دل رو بدریا زدم و با دکتر سعیدی تماس گرفتم. دفعه اول موبایل بسته بود.....
رفتم بالای سر مریض. حالش بدتر شده بود. بعد برای بار دوم تماس گرفتم: گوشی را برداشت . خودش بود. موضوع را برای دکتر شرح دادم. مکث کرد. منتظر بودم که بهم بدو بیراه بگه ...... خوب اگرم میگفت زیاد عجیب نبود. اصلا رسم کار این نیست که یه دفعه برای یه همچین موضوعی به رئیس کل تشکیلات زنگ بزنن. ولی منکه عاجز و عصبانی شده بودم و در عین حال نگران بیمار، کار رو یکسره کردم و حالا هم منتظر عصبانیت دکتر سعیدی بودم. این مرد شاید یکی از غیرقابل بحث ترین آدمهاییه که من تا حالا راجع بهش شنیدم. همه میگن بسرعت عصبانی میشه و عکس العمل نشان میده. و حالا من منتظر بودم که به عقوبت کار نسنجیده ام برسم. اما پیه همه چیز رو بتن مالیده بودم.
پس از مکثی ازم پرسید به آنکال گفتی؟ گفتم بله.
به رئیس بیمارستان؟ گفتم نه چون بنظرم به سرعت و قاطعیت بیشتری احتیاج هست...وووو.
آرام صحبت میکرد.
عذر خواهی کردم و بهش گفتم که بیمار یه پیرمرد روستاییه که اگر هم کسی پیگیر کارش نشه ، شاید هیچ اتفاقی نیفته و برای کسی هم وضعیتش اهمیتی نداشته باشه ولی... ولی من دقیقا بخاطر همین مسائله که الان مزاحم شدم و از شما میخوام دستور بدین بیان و ویزیتش کنن.
دقیقا نفهمیدم که مکالمه ما چطور تمام شد ولی بلاخره تمام شد. سر پرستار و سایر پرسنل متحیر مانده بودند و بعضی ها میگفتن این چه کاری بود که کردی. بیچاره ت میکنه...... اخراج میشی.
نیم ساعت بعد دکتر "ع" خودخواه بعیادت مریض آمده بود . بمن نگفتند چون میترسیدند دعوا بشه . سرپرستار میگفت گلگی کرده که چرا باید رئیس دانشگاه از این موضوع خبردار بشه!. میگفت خیلی دست زیر گرفته.
همه بر و بچه ها خوشحال بودند. کسی انتظار این رو نداشت. .... نفهمیدیم که دکتر چکار کرده بود اما هرچی بود کارش رو کرده بود.
بهرحال.رسم ادب اینه که الان بگم: آقای رئیس دانشگاه ممنون! با اینکار ،حساب بدهکاری ما به شما شد دوتا!
نمیدانم باید چه احساسی نسبت به مردی که معروف به یکدندگی و عصبانیته و اینور و آنور بدگوئیش را میکنند داشت اما پریشب من متوجه شدم که در این مرد میتوان نشان آزادگی و مهربانی به مردم دردمند را پیدا کرد. اینرا میشد از تغییر خلق دکتر "ع" فهمید. پریشب کسانی دیگر از بر و بچه های بیمارستان هم اینرا حس کردند....
بهر حال هر جوری که هستید و با هر خلق و خویی و رفتاری. در کارنامه ذهن من برای شما ( که نمیخواهم بگویم چیست) از پریشب گزینه عشق به مردم نیز گنجانیده شد.
سلام
وبلاگ قشنگی داری . به ماهم سر بزن . اگر موافقی با هم تبادل لوگو یا لینک کنیم .
با تشکر
بای
سلام
یکشنبه برای من کامنت گذاشته بودی که ایمیلی بریم فرستاده اید اما من ایمیلی از جانب شما دریافت نکردم و فکر می کنم کار ایکس بوده
باور نکردنیه
سلام ؛ فقط یه چیز میشه گفت ، به قول شامی : ثابت بی وه من وهی روزگاره *** ههر کهس دهرد خوهی وه خوهی دیاره . یا میگه : شهرهف کوشباد و وجدان جوانه مهرگ بی *** وه بی وجدانی حهیرانم ولم که
سال نو شما مبارک همیشه شادمان باشید