به صدای ماشین و فریادهای که شنیدیم همه از جا بلند شدیم. برای ما صدای فریاد و ماشین بمعنای مریض بدحال است.
جلوی تخت احیا دویدم و دستگاه الکترو شوک را آماده کردم. زنی پریشان حال توی اتاق دوید بر سر و صورتش میزد و میگفت بدادم برسید. چند مرد پیکر مردی جوان را بر دست گرفته، داخل آوردند. شیون زن بیشتر شد. مرد را روی تخت انداختند. سیاه شده بود. پدلهای دستگاه را که روی سینه اش گذاشتم اثری از فعالیت الکتریکی قلب را نشان نمیداد. یعنی، چند مج را نشان داد که نشانه آخرین موجهای زندگی در قلب بیمارش بود. شوک دادم..... قلب از کار افتاده بود. به زن جوان نگاه کردم که ملتمسانه نگاهم میکرد و میگریست. بازهم و باز هم .... اما قلب از طپش ایستاده بود. از آن سر شهر آورده بودندش. تنفس و ماساژ را شروع کردیم. لوله تراشه را در ریه اش گذاشتم ..... و باز شوک دادم.
کار از کار گذشته بود.
زن وحشت زده نالید: عصری بردیمش درمانگاه مهدیه. گفتند یه سری بزنید به بیمارستان راه..... اما نیامدیم.
سرش فریاد زدم که چرا 10 ساعت معطل کردین؟
گریه میکرد: پول نداشتیم.
پول، درد مشترک همه آنها که میتوانند زنده بمانند اما چون در جیبشان نیست. محکوم به فنا هستند.
فائق مرد 37 ساله. راننده تاکسی که بر روی تاکسی مردم کار میکرد و درصدی مزد میگرفت تا شکم زن سه دختر کوچکش را سیر کند حالا زیر دستان ما، سرد و بیجان افتاده بود. نفس سردی کشیدم و به زن نگاه کردم. فهمید اما نمیخواست باور کند.
جیغی کشید و بر روی دستانم افتاد.
دکتر ...دکتر.... تو را بخدا ......منو یه تا بچه ریز را نا امید نکن.....ما را بدبخت نکن.....
من تنها توی این دنیا چه کنم؟....
روی زمین افتاد..... همراهانش همسایگانش بودند..... ظاهرا توی کرمانشاه هیچکس را نداشتند....
خودش را روی جسد انداخت: فائق جان....فائق جان.... آخه تو نیم ساعت پیش بچه ها را بوسیدی..... جوابشان را چه بدم....بگم بابا کچا رفت.....
و من و بچه های اورژانس در این دمدمان صبح بازهم شاهد درد مردم دردزده دیارمان بودیم .... مردمی که فقر جانشان را میستاند. به پرستارها که نگاه کردم یکیشان داشت گریه میکرد.... طاقت نیاوردم و زدم بیرون....
فائق همسن و سال خودم بود. مردی با سه بچه. ....
کسی هست که به فائقهای دیگر کمک کند تا بتوانند نیم ساعت زودتر بیایند و ترس از بی پولی را نداشته باشند. تا بچه های کوچک دیگری بی پدر نشوند. کسی هست که کمک کند.
خیلی متاثر شدم. گناهش به گردن اونایی که این مملکت رو با شعار درست کردن
سلام...امیدوارم خوب باشین.خیلی وقت بود میخواستم واسه عرض ادب خدمت برسم ولی وقت نمی شد....ماجرای غم انگیزی بود.از این جور چیزا هر روز توی مملکت ما اتفاق میافته..و جای تاسف داره برای ما که ادعای مسلمون بودن داریم.
سلام اقای دکتر چیزی به زبانم نمی آید که بگم فقط اشک انسان را آرام میکنه
اگر سری به وبلاگ من بزنید خوشحال میشم
سلام دوست عزیز مطلب ایندفعه ات بسیار متاثر کننده بود وقتی مطلبت را خواندم از خودم بدم آمد از اینکه در این جهان راه می رویم بدون اینکه دیگران برایمان مهم باشند از اینکه اصراف می کنیم اما حاضر نیستیم ذره ای از مالمان را خرج دیگران کنیم از اینکه فکر این هستیم چگونه ولخرجی کنیم که بیشتر خوش بگذرانیم از فائق و فائق ها شرمنده ام باز جای شکرش باقیست که معتاد نیستم تا با دست خودم پولم را دور بیندازم اما دوست عزیز من مایلم به فائق های باقی مانده کمک کنم دوست دارم جمعی بناسازیم تا به سرکشی فائق ها برویم و قدر از مشکلاتشان را تا سر حد توانایی بر طرف سازیم اگر شما هم موافقید پس ترتیبی دهید تا این گروه را بناسازیم فعلا خدانگهدار
سلام. خیلی ممنون. شما یک بابا وبلاگی خوب هستید
سلام آقای دکتر
اولا خوشحال شدم از دیدن وبلاگت.یادشهرم در دلم زنده شد . ولی طبق معمول افسوس و صد افسوس بر کرمانشاهمان که دارد جلوی چشمانمان به باد میرود. همیشه سلامت باشی و تندرست. سری هم به من بزن.
سلاو . افسوس که در دیار کوروش جان زتدگان از پول کم ارزش تر است . تفو بر تو ای چرخ گردون تفو......... .
کردانه وبلاگ پسر کردیست که کردی نمیداند اما چشم انتظار دوستان کرد نشسته است....... .
سلام ؛ تمام تنم یخ کرد ؛ کاش اینهایی که این همه از جامعهی اسلامی دم میزنن کمی هم به فکر مردم باشن
سلام میدونم فقر همه جا هست ولی فقر شهر ما میتونست اینقدر زیاد نباشه!آی لعنت بر اون باعث و بانیش.
اقای تو واقعا نمدانید که در کر مانشاه مردم در چه فلاکتی زندگی میکنند ما بدتر از ایناشم را دیدیم