.: کرمانشاه دیار شیرین :.

نوشته هایی از کرمانشاه

.: کرمانشاه دیار شیرین :.

نوشته هایی از کرمانشاه

دختر بیست ساله.....

ناله میکند و دست بر سینه میزند. آرایش کرده اما شلخته و ولنگار مینماید.از ظاهرش پیداست.  نمیدانم چرا همه با کوچکترین ناراحتی فکر میکنند مشکل از قلبشان است. حتی آدمهایی که دلشان شکسته است.

تند تند نفس میزند.

این تصویر: زن یا دختری جوان که پریشان و مضطرب است و از دردی مبهم در سینه و تنگی نفس شاکیست و بعدش میزند زیر گره برای ما بیش از حد تصور عادیست. هیستری بخش عمده ای از مراجعات ما را تشکیل میدهد.

میگوید آسم دارم. میخواهم که دستش را بالا بزند تا فشارخونش را اندازه بگیرم. لاک روی ناخنش گله گله ریخته است. میگوید آسم دارم.

نگاهش میکنم. در پس چهره درشکسته جوانش نخ نمایی از بچگی پیداست. معاینه چندانی نمیکنم.حوصله معاینه زنهای جوان را ندارم. به دردسرش نمی ارزد.

برایش دستور دارو میدهم.

وقتی بلند میشود تا با همراهش برود. میپرسم: سیگار میکشی؟    بله.

بعد وسوسه میشم و میپرسم: مخدر؟   بدون تعجب اما با استفهام نگاهم میکند.   میگویم: مثلا حشیش؟

بله!

و من از تعجب نزدیک است شاخ در باورم.

خودش میگوید: 4 سالی هست سیگاری هستم. میگویم: مگه چند سالته؟  20 سال

 

یکساعت بعد برمیگردد. نفسش باز شده.نیشش هم همینطور.

با خنده: مردنیم آقای دکتر؟

همراهش هم که میگوید خواهرش است هر هر میخندد.

چشمم به نوار قلب است. سرم را بالا میاورم و سرد بهش میگم: فکر میکنی الان خیلی زنده ای؟

خنده روی لبانش میماسد و محو میشود و ترس جایش را میگیرد.

جوانکی که میگوید شوهر خواهرش است و رفته تا قبض پرداخت بگیرد. برمیگردد.

نسخه ای را که نوشته ام میگیرد. و هر سه در آستانه در خروجی محو میشوند. در حالیکه دختر 20 ساله همچنان بهت زده است.   

نظرات 8 + ارسال نظر
persian woman شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 00:38 http://beingawoman.persianblog.com

به یه قسمت از نوشته‌هاتون که رسیدم تعجب کردم، خیلی زیاد. به اون اندازه که اون جمله بقیه‌ی نوشته‌‌تون رو شدیدا تحت‌تاثیر قرار داد. یه جورایی بقیه‌ی نوشته‌تون رو خیلی زود فراموش کردم. این بار جمله‌ای رو که نوشتید من براتون می‌نویسم. خوب بخونید: حوصله معاینه زنهای جوان را ندارم. به دردسرش نمی ارزد.
راستش رو بخواین هیچ‌وقت فکر نکرده بودم یه پزشک هم ممکنه مبنای معاینه‌ی بیمارانش رو جنسیتشون قرار بده. شوکه شدم!

خیلی خوب. راستش من و خیلی دیگه از همکارا نگاه جنسیتی نداریم. ولی وقتی یه پادو میتونه چنین اسنادی رو بهت ببنده و وقتی یه بالا دست همچین پادویی رو مینوازه برای .... اونوقت چی؟
تازه این میتونه فقط یه سلیقه باشه؟ اشکالی داره؟

شما بین آرامش و چالش کدوم رو انتخاب میکنین؟
این مسئله سر درازی داره و مجال بحثش اینجا نیست.

persian woman شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 00:58 http://beingawoman.persianblog.com

راستش خیلی حرفا می‌شه گفت اما نوشتید مجال بحثش اینجا نیست. فقط این رو اجازه بدین بگم که سلیقه‌ای که بخواد زندگی یه آدم رو تحت تاثیر قرار بده، باید توش تجدیدنظر کرد...

سهیل شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:56 http://kermanshan.blogspot.com/

سلام آقای دکتر / حرفش شما درسته / تو تمام جوامع از این موجودات پیدا می شن / حالا تو کشور ما یه کمی بیشتر هستن و یه کمی جوانتر که مهم نیست!!!!

کریم شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:39 http://www.jahanshahr.persianblog.com

ارزش ها همواره زیبا و خوشایند و دلپذیر بوده اند. چنانکه زیبایی ها نیز همیشه ارزشمند هستند. یا اگر بخواهیم دقیق تر و صریح تر بگوییم، بایستی بانگ برداریم: زیبایی ها باید ارزشمند باشند! زیبایی ها بایستی پیام آور و یاد آور ارزش ها باشند! زیبایی یی که نتواند تبلور دهنده و تجلی بخش ارزشی باشد، زیبایی نیست! بلی، زیبایی بایستی با خود پاکی و طراوت بیاورد! زیبایی باید انسان ها را به آرامش و آسایش "جان" برساند. جانی که آرام و آسوده نیست، گناهکار است! " گناه" نمی تواند زیبا باشد. زیبایی یی که حس گناه را در وجود انسان برانگیزد، زیبایی نیست- گناه است! گناه زیبا نیست، گناه زشت است! گناه کریه است! گناه کثیف است! گناه مایه شرم حتی شیطان است! گناه نشانه حضور هول انگیز اهریمن است!

ساینا شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 09:44

آقای کریم!گناه مایه شرم شیطان است یعنی چی؟؟؟؟و اقای دکتر تو رو خدا شما دیگه چرا؟!! اگه طرز فکر شما اینه پس دیگه چه توقعی میشه از طبقه عامی جامعه داشت؟گاهی فکر میکنم بهتره برم سرمو بذارم و بمیرم!!

کرمانشاهی شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 14:41

یه اشکال عمده همه ما اینه که توی حرفا ، خیلی بیشتر از انچه که واقعا باور داریم از یه نظر دفاع میکنیم.
خیلی دلم میخواست که جای من بودید تا متوجه حرفم میشدید.
من زیاد برام مهم نیست که راجع بهم چه قضاوتی میشه. مهم اینه که به وظایف وجدانی خودم به نحوی عامل باشم که خودم احساس رضایت بهم دست بده.
بهر حال برای قضاوت کردن باید شرایط زمانی و مکانی محکوم رو در نظر گرفت.

ایراندخت شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 19:27 http://zadgahemehr.persianblog.com

خیلی دردناک بود!...برای یک دختر ۲۰ ساله....!!!..راستش من هم تا مطلبو خوندم اومدم همون سوال پرشین ومن در ذهنم نقش بست!...اومدم اینجا مطرحش کنم که دیدم شما هم جواب دادین....

ساینا یکشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 08:24

دقیقا مطلب همون وظایف وجدانی هستش نوشته بودین معاینه چندانی نمی کنم .خب این بیانصافی نیست! در ضمن کسی شما رو محکوم نکرده فقط هر کس نظر شخصی خودش رو گفته و همونطور که گفتین قضاوت دیگران براتون زیاد اهمیتی نداره!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد