.: کرمانشاه دیار شیرین :.

نوشته هایی از کرمانشاه

.: کرمانشاه دیار شیرین :.

نوشته هایی از کرمانشاه

سهیل

 

سهیل سلیمانی را به ظاهر ندیده بودم. و این از معایب دنیای بر تارنما است که ارتباط تو با آدمها جنسش از مایه گوشت  و پوستو.... احساس و ... دیدار مشود برخط یا آنلاین و در مورد ما که این هم نه و فقط آفلاین. آنشب از اطاقم بیرون آمدم . توی حیاط بیمارستان دو جوان را در کناری دیدم . براهم ادامه دادم آن دو  چرخی زدند و از کنارم که رد شدند گویا یکیشان گفت خودشه؟ 

در اورژانس خاله سجاد و سهیل را دیدم که از دیر باز میشناسمش و بانویی اهل فضل و معنا و قلم است و تازه آنها را که هنوز بیرون بودند شناختم. پدرش یعنی پدر بزرگ سهیل و سجاد را آورده بودند. حالش خیلی بد بود. الان شاید دو هفته بشود که بستری است. و من دو را دور در جریان وضعیتش هستم. امشب سری به سه پایه زدم و یک عکس را که شاید حاصل اضطراب و دلنگرانی است در آنجا دیدم. عکسی از بیمار و بیمارستان. خیلی فکر کردم. به محیط کاری خودم که چه پرملالت میشود و چه خنثی میشوی وقتی همه اش ناله و درد میبینی .

حالا دارم میروم بیمارستان.

بروم این دو دوست آفلاین را از رنگ واقعی اش ببینم. 

نظرات 2 + ارسال نظر
عباسی شنبه 10 دی‌ماه سال 1384 ساعت 02:46

السلام علیک یا اباصالح.یا اخی بالاخره شرسعیدی از سر دانشگاه علوم پزشکی کم شد.وولک پاچه خواری بابک ایزدی و دوستان را نمی خوای شروع کنی؟

عرض شود اگر پاچه خوار میبودیم که پاچه های قبلی خیلی پر ملاط بود و این یکی اصلا پاچه ای ندارد!

سجاد شنبه 10 دی‌ماه سال 1384 ساعت 14:17

متشکر زحمات شما در ان شب لعنتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد