.: کرمانشاه دیار شیرین :.

نوشته هایی از کرمانشاه

.: کرمانشاه دیار شیرین :.

نوشته هایی از کرمانشاه

بچه های جعفرآباد

تلفن زنگ میزند. خانمی پشت خط است.میگوید حمیدرضا نمازی من را معرفی کرده تا کمکش کنم. میگوید که در جعفرآباد جایی را اجاره کرده و بچه هایی را از خانواده های محروم و بی پناه جمع کرده و به آنها و مادرشان آموزش میدهد.بچه های کار... همان بچه هایی که نان خشکه جمع میکنند و میفروشند.

و بعد به مطبم میآید٬  همراه با همسرش. وقتی از علاقه اش به کاری که میکند میگوید. به یاد جوانهای سال ۵۷ و ۵۸ میافتم که همینکارها را میکردند. به یاد دو حاج خانم از فامیلهایم که آن زمان دختران جوانی بودند که در جهاد سازندگی کار میکردند و چند روز در هفته به همین محله میرفتند و همین کارها را میکردند و حال بعد از سه دهه دو باره آن خاطرات برایم تداعی میشود.

خانم لیلا دائمی ٬ اکنون همان دغده های جوانان  پر شورنخستین سالهای پس از انقلاب را دارد. شما هم اگر هنوز شوری از آن سالها را در دل زنده دارید یا یادی از آن ایام را در سر ٬ شما که روزی در زمره جوانان آن روزگار بودید و حالا پس از سه دهه دستی در کاری دارید ٬بیایید کاری بکنید:

ای که دستت میرسد کاری بکن... پیش از آن کز تو نیاید هیچکار


اگر میتوانید سهمی از این کار انسانی را تقبل کنید سری به وبلاگ خانم دائمی بزنید.


http://azbere.blogfa.com/


حق تفحش

از وقتی که در آن عصر روز انتهای پائیز در یک مجلس نه چندان دوستانه توسط آقای... به عنوان - کثافت - خطاب شدم تا بحال چیز زیادی ننوشته ام. ماجرا از آنجا شروع شد که آقای ... دچار این توهم شد که تمامی کامنتهای توی تمام وبلاگها را من مینویسم.... تمام وبلاگها را هم من اداره میکنم. توهمی از نوع توطئه و بعد همینجا برایم این پیام را نوشت:


پیمان عزیز عجب تصادفی!!؟ ازاین کامنت هایی که گذاشتی کاملا متوجه شدم انشاء ونوع نگارش اساسا کار یک نفر هست ولذا از ادبیات بکار برده متوجه بازارگرمی قلم خودت شدم.

خیلی باید ببخشید که به این راحتی دستتان در همه ی کارهایتان رو میشود.
یکمقداری از خدا غافل نشو و درشیطنت کاریهای خود باخدا صادق باش بقیه را بی خیال شو.
سفرحج عمره هم عمری است که به راحتی سپری میشود.


پاسخ:
تو تاج و تخت سکـــــندری ، من و راه و رســــم قلنــــدری
اگر آن خوش است تو در خوری، وگر این بدست ، مرا سزا
-----------------------------------------------------------------
این جیفه های حقیر دنیوی می‌آیند و میروند. یوم لک و یوم علیک.
زمان و زندگی هر کس ثابت میکند که چه بوده است و چه کرده است.
گرچه رابطه بین خالق و مخلوق هماره بدون صبغه بوده است، اما مختصر آنکه از خدا هم هیچوقت غافل نبوده ام، بهمین دلیل هم از کسی واهمه‌ای نداشته‌ام. دچار توهم توطئه هم نبوده‌ام و نیستم و بهمین خاطر برایم مهم نیست ، بندگان خاکی در موردم چه فکر کنند. آنقدر هم شهامت دارم که نظرم را بیان کنم . خداوند از سو تعبیرها نجاتتان دهد. بد نیست نیمه شبی با خود خلوت کنید و مسائل را درست ببینید.
ضمنا کاری ندارد میتوانید این مسئله بسیار بسیار مهم را بسادگی حل کنید. خیلی راحت میشود درآورد که در این فضای مجازی چه کسی چکار میکند. حتماً اینکار را بکنید. حتماً . متعجبم که اگر مسائل عدیده را هم با این نگرش و منطق بخواهید حلاجی کنید ، چه شود.
در خاتمه :
ما آبــــــــروی فقر و قناعت نمیبریم

با پادشه بگو که روزی ما مقدر است. 


کامنت را خواندید؟ جواب بنده را هم که دیدید؟. در سخافت و ضعف نوع نگارش و دیدگاه آقای سه نقطه من که شک ندارم اما دلم میخواهد شما هم قضاوت کنید. پاسخی را هم که داده ام حتماْ خواندید.

بهر حال بماند که بدنبال این بحث و شک متوهمانه چه گذشت و این آقای سه نقطه چه رکاکتی را در حق من روا داشت که انشا الله یک روز رونمایی میکنم تا همه همشهریانم بر این جریان که بیشک در تاریخ کرمانشاه باید ثبت شود شاهد باشند. اما نکته اینجاست که بطور مکرر با نام این آقای سه نقطه برایم کامنتهاییی با مضمون فحش به خانواده ام ( پدر ... مادر ... ووو) و تهدیدهای دیگر میرسد که بسیار شرم آور است و بجهت لغو بودن و بی ارزش بودن حذفشان میکنم. اما متعجبم از اینهمه پشتکار آقای سه نقطه در بررسی وبلاگها و سایتهای موجود و بهایی که به این رسانه میدهند که به یقین اگر این اهتمام را به تدبر و تفکر علمی میگماشتند حتماْ دو سه مدرک دکترای دیگر را در انبان خود ذخیره نموده بودند.

علی ایحالٍ باید بگویم که فعلاْ اندکی صبر پیشه میکنیم و بعد در صورت ادامه حق تفحش را ادا میکنیم.شنیدن کل صحبتهای آن عصر آخر پائیز اگر برای من خوشایند نباشد؛ برای بسیاری از همشهریانم بجهت واکاوی بخشی از آنچه که بایستی بعنوان تاریخ ثبت شود خالی از لطف نخواهد بود.


بعد سخن:

یک سری ناسزا از قول یکسری آشنا را اینجا میآیند و مینویسند. من همینجوری و نه از سر اینکه این تفحشها برایم مهم باشد ها ٬ آی ژی ها را چک کردم٬ همه به یکجایی در تهران ختم شد.!





کلاه برداری اینترنتی

روز 6 اسفند مودم ADSL من که یک مدل کوچک از مارک پلانت بود سوخت روز بعد با سختی تمام از یک مغازه در پاساژ میرداماد کرمانشاه یک مودم یو اس بی همراه با لن زولتریکس  با گارانتی زولتریکس کیش خریدم ....چشمتان روز بد نبیند ، آشغالترین کالایی بود که تا بحال دیده بودم : نصبش پر دردسر تر از آنی بود که فکر کنید، تازه با هر بار خاموش و روشن شدن کلمپیوتر مجبور میشدم دوباره نصبش کنم. برای مدیر زولتریکس کیش هم ایمل فرستادم و نوشتم که این جنسشان اصلاْ یک کالای تقلبی است و مستنداتم را هم خدمتشان اعلام کردم. زهی جواب!
این بود که به سایت  دیجی کالا( www.digikala.com) که با زرق و برق فراوان به فروش محصولات الکتر.نیکی و های تک مشغول است  آمدم و یک مودم پلانت شبیه مودم قبلی ام را به قیمت 32 هزار تومان پیدا کردم و همان لحظه در ساعت 8 صبح روز 8 اسفند از طریق پرتال بانک سامان وجه آن را واریز کردم. خوشحال بودم که عین مودم خوب و ارزان خودم را پیدا کرده بودم و از آنجا که قبلاً هم با سیستم آنلاین خریدهایی را کرده بودم ته دلم قرص بود که مشکلی پیش نمیآید.
یدلیل تعطیلات آخر هفته پاسخ به درخواست طول کشید تا اینکه روز شنبه خانمی با موبایلم تماس گرفت که شما سفارش یک مودم را داده اید ...گفتم بله . از من راجع به پولش پرسید که گفتم : بصورت آنلاین پرداحت کرده ام. اما ایشان از من شماره حواله را خواست و چون اینترنت در دسترسم نبود موکول به روز بعد کردم.
یکشنبه تماس گرفتم و با رجوع به پرتال اینترنتی بانک ملت مشخصاتی را که مربوط به کم شدن مبلغ از حسابم و انتقال آن بود به ایشان اطلاع دادم.
امروز ، دوشنبه خانم مربوطه دوباره تماس گرفتند که 4000 تومان پول کرایه را که ندادین! گفتم  شما که نوشتید حمل به تمام ایران رایگان است، کلی بحث کرد و دبه در آورد که ما فقط برای سفارش بالای صد هزار تومان کرایه نمیگیریم وووو گفتم خوب بر روی قیمت میکشیدید ...من که نمیدانستم ...گفتند توی سایت نوشتیم .و گفتم من ندیدم ... ...بعد گفت وایسین لطفاً ... بعد یه خانوم دیگه رو خط آمد و با کلی مقدمه و موخره گفت باید 4 تومن واریز کنید گفتم خوب باشه مشکلی نیست ولی مودم چی میشه؟ گفت باید حواله پول را برای ما ارسال کنید! ...  و در جواب سوالات من در خصوص اینکه من تا بحال کلی خرید آنلاین داشته ام و اینجوری نبوده و اصولاً در این نوع خرید کاغذی به عنوان حواله دست من نیست و در ثانی شما باید تمام هزینه ها را حساب میکردید ووو...با بی نزاکتی جوابم را داد. یکساعت بعد همان خانوم اولی زنگ زد که ما نشانی از پول شما نداریم.
32 تومن ممکنه پولی نباشه ولی من که بیشتر از بی ادبی و بیحرمتی آدمای این سایت شاکی هستم با یک وکیل صحبت کردم. انشا الله تا آخر هفته از گردانندگان این سایت در شعبه جرائم رایانه ای به جرم کلاهبرداری شکایت میکنم و امیدوارم با طرح دعوی و تا زمان روشن شدن موضوع دستور فیلتر اون رو هم بگیرم. اینکار برای من یهزینه زیاد شاید داشته باشه ولی برای اینکه ثابت کنم تکنولوژی دوره برق در دست یک مغازه دار عهد بوق میتواند مضر باشد اینکار را میکنم.

زندگی نو

زندگی نو، پاسخی به یک نیاز.

زندگی نو، مرهمی بر یک درد...

زندگی نو، درمانی برای روح بیمار

با روشی جدید

اطلاعات بیشتر

میهمان کوچولوی خدا....

حاجی زنگ میزند و سراغ عکس پسر کوچولوی بیمار را میگیرد. همان که با سید مرتضی حسینی است و محمد رضا هدایتی.

میپرسم خودش میخوادش؟

میگوید : نه خانواده اش... خیلی دنبال این عکس آمده اند.

میپرسم: حتماً پسرک یاد حسینی و هدایتی افتاده.

سکوت میکند.

طفلک چند روز پیش فوت کرده و حالا پدر و مادرش آخرین تصویر پسر کوچولوشان را میخواهند. حتماً برای گریه کردن.

من که منقلب منقلب شدم.خدایا چکار میکنی؟ خیلی کوچیک بود...

انگار خودش هم میدانست. نه که معصوم بود، ...

نمیدانم چه بنویسم.

واقعا نمیدانم.

بخاطر روح کوچک این میهمان کوچک خدا، حتماً یک فاتحه بفرستید.

لطفاْ مرا بشوئید.

از سال ۱۳۷۴ با اینترنت آشنا شدم.از سال ۱۳۷۵ هم مدام با این تکنولوژی کار کرده ام. در سایه وقت و تلاشی که صرف کرده ام با خیلی از عرصه های این حوزه آشنا شده ام. با شبکه و مفاهیم آن با نصب سخت افزارهای مختلف و عیب یابی آنهاوووو اما علاقه ام چند سال است که به حوزه سیستمهای مدیریت محتوا کشیده شده و از این سیستمها در راه اندازی پورتالها بهره میبرم. طی این سالها دانشگاه من سایتی را که حدوداْ یازده سال پیش راه انداخته با کیفیتی بسیار پائین ُ همچنان حفظ کرده است. تکنیک طراحی آن مبتنی بر فرانت پیج است و صفحات استاتیک بسیار بسیار بی کیفیت و محتوا تر، ضعف در بکار بردن اجزا‌ء گرافیکی و چیدمان منوها و بکارگیری عناصر کریه بر زدگی بیننده دوچندان می‌افزاید. اما چندیست که گاه که به اتفاق به سایت دانشگاه سرمیزنم با اخطارهای مدام مرورگر فایرفاکس مواجهه میشوم. ۳-۴ ماه است که این سایت اقدام به پخش ویروس و اکسپلویت میکند و همچنان کسی به فکر درست کردنش نیست.

یاد ماشینهای کثیفی  آب ندیده‌ای میافتم که ظریفی بر رویش نوشته" لطفاْ مرا بشوئید"...TinyPic

تصویر بزرگتر

اریش اوزر

Erich Ohser  ۱۹۰۳-۱۹۴۴ کاریکاتوریست آلمانیست که بخاطر مجموعه داستانهای بدون کلام و نوشته Vater und Sohn,یا  آنطور که در فارسی معروف است: قصه های من وبابام معروف شده است. در این داستانها یک پدر تنومند و کچل با سبیلهایی گنده ، همراه با پسرش اریک در مجموعه ای از حوادث و ماجرا وارد میشوند و آنها را با ملاحت از سر رد میکنند. و شیرینی همه اینها در اسلپ استیک بودن قضایا و رابطه اندک توطئه آمیز! پدر و پسر است. از ۱۹۳۴ تا ۱۹۳۷ قریب ۱۵۷ سری از این داستانها در نشریه آلمانی برلنر ایلاستراته زایتونگ به طبع رسید.

اوزر در ۱۹۲۸ در رشته گرافیک از دانشگاه لایپزیک فارغ التحصیل شد و در نشریات آزاد آلمان آن دوران به کار پرداخت . روح آزاد و شامه تیز اوزر ، به سخره گرفتن حزب ناسیونالیست آلمان و بخصوص شخص هیتلر و گوبلز متوجه شد . کارهایی که سالها بعد و با به قدرت رسیدن نازیها ، دو دشمن بیرحم را در برابر اوزر قرار داد و در همان ابتدای به حاکمیت رسیدن او را از ادامه کار در نشریات باز داشت و بعبارتی ممنوع القلم کرد.

اوزر با زهم دست برنداشت و کارهایش را با نامهایی مستعار ارائه داد تا اینکه در ۱۹۴۰ دستگیر و روانه زندانهای دهشت بار گردید. جرم اوزر  مخالفت با مرام نازی اعلام شد. در پنجم آوریل ۱۹۴۴ اریش بطرز مشکوکی در سلولش مرده یافت شد. گفته شد که اریش پیش از محاکمه خودکشی کرده است. اما در آن دوران بسیاری از مخالفان هیتلر بهمین سبک و سیاق از بین میرفتند.

داستانهای من و بابام، بازمانده از مردیست که  در خلوت خود و تنها پسرش و برای سرگرمی او دست بکار میشود و قصه سازی میکند...

داستانهای من و بابام، الآن بخشی از وجود ما پدرانی است که سالها پیش کودکیمان را سپری کردیم و در طی این سیر نشریه های پیک دانش آموز با قیمت ۲ ریال ؛ من و بابام؛ را بهمان نمایاند.

 


دانلود جلد دوم مجموعه داستانهای من و بابام ( فارسی):

   اینجا


داستانهای من و پسرم

پسرم هرشب طلب داستانی را میکند تا برایش بگویم. راستش هرچه در خاطر داشتم برایش گفته ام و جالا دیگر داستانی بلد نیستم که بگویم و بتازگی شروع کرده‌ام به داستان بافی. پسرکم صبورانه به آسمان ریسمان بافی هایم گوش میداد تا اینکه یک شب گفت بابا اینا چیه دیگه؟ میخوای گولم بزنی؟

نتیجه این شد که یک سری داستان صوتی پیدا کردم و شبها برایش میگذارم. بسیاری از آنها برای خیلیها خاطره انگیزند.... داستانهای شرکت ۴۸ داستان!. از امشب هرچه را که دارم آپلود میکنم تا سایر پدران قصه گو استفاده کنند و بچه های قصه خواه، حال ببرند.

------------------

  • تیز چنگال ماهیچه دوست     با صدای: مرتضی احمدی         فرمت: 3gp

دانلود کنید



  • داستان سه بچه خوک         با صدای هنرمندان شرکت 48 داستان


ببخشید... اینهم کتاب قصه های من و بابام (جلد اول) بیاد روزهای دبستان و نشریه پیک

دانلود کنید

برای تو....

پانزده شانزده ساله بودم که نهج‌البلاغه پدرم را از میان کتابهایش بیرون کشدیم تا ببینم چیست و بعد کم کم خواندمش و این کم کم ها شد یکی دو بار خواند این کتاب بزرگ. ترجمه جواد فاضل بود. نثزی شیوا ، زیبا و گیرا و آن مستی کلام مولا هنوز بر روح و جان باقیست. چند روز پیش دوباره سری زدم به سخنان بلیغ مولا.

------------------

وَاحْذَرْ کُلَّ عَمَلٍ یُعْمَلُ بِهِ فِی السِّرِّ وَ یُسْتَحَى مِنْهُ فِی الْعَلاَنِیَةِ، وَاحْذَرْ کُلَّ عَمَلٍ إِذَا سُئِلَ عَنْهُ صَاحِبُهُ اءَنْکَرَهُ اءَوْ اعْتَذَرَ مِنْهُ، وَ لاَ تَجْعَلْ عِرْضَکَ غَرَضا لِنِبَالِ الْقَوْلِ، وَ لاَ تُحَدِّثِ النَّاسَ بِکُلِّ مَا سَمِعْتَ فَکَفَى بِذَلِکَ کَذِبا، وَ لاَ تَرُدَّ عَلَى النَّاسِ کُلَّ مَا حَدَّثُوکَ بِهِ فَکَفَى بِذَلِکَ جَهْلاً، وَاکْظِمِ الْغَیْظَ وَ تَجَاوَزْ عِنْدَ القُدْرَةِ وَاحْلُمْ عِنْدَ الْغَضَبِ، وَاصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَةِ تَکُنْ لَکَ الْعَاقِبَةُ،...


از هر کار که در نهان انجام گیرد، ولى به آشکارا سبب شرمسارى شود، دورى نماى . از هر کارى که چون از کننده اش پرسند، انکارش کند و عذر آورد بپرهیز. آبروى خود را هدف تیرهاى سخن مردم قرار مده . هر چه شنیدى به دیگران مگوى که همین بس که تو را دروغگو شمرند و هر چه شنیدى ، انکارش مکن که همین بس که تو را نادان شمرند. خشم خود فرو خور و به هنگام قدرت ، گذشت نماى و در وقت غضب بردبار باش و چون توانایى یافتى گناه دیگران را عفو کن تا عاقبت نیک از آن تو بود....