راستش نتوانستم که در همایش وبلاگ نویسهای کرمانشاهی شرکت کنم. بخصوص بخاطر زحمتهایی که وبلاگر فعال شهر ما
مینا کشید و نقش محوری که در راه اندازی این حرکت بعهده داشت باید میرفتم. الان که به کارت دعوتی که برایم آورد نگاه میکنم غرق شرمساری میشوم.
اما راستش، وقتی سه سال پیش به نوشتن وبلاگ روی آوردم هدفم چیزی دیگر بود. نوشتن برای خودم و از ایده های خودم، در گمنامی.
در این وضع و با ذهنیات فراوانی که دارم، نه از سر خودخواهی، که از آنجا که مجال چندانی برای پرداختن به دوستان جدید ندارم حضور در محافل و جمع برایم دشوار مینماید.چرا که تاب شرمساری در برابر الطفات دوستان را ندارم.
باری. از همه دوستان بابت غیبتم از صمیم قلب پوزش میطلبم و امیدوارم که معذورات مرا نیز اندکی لحاظ نمایند تا شاید سترگی خلف وعده ام را اندکی تخفیف قائل شده و بر این کمترین بی بضاعت ببخشایند.
اوووووووووف. بازم مطابق معمول قجری نوشتم.
آقا معذرت.
جاتون خیلی خالی بود . خیلی خیلی دلخور شدم که نیومدید
سلام . خیلی دوست داشتم در این سفر شما رو هم ببینم چندین بار هم به وبلاگتون در بین صحبتهام اشاره کردم و حتی در یادداشت اخیرم بهتون لینک دادم و لی ای کاش میومدین تا باهم بیشتر اشنا میشدیم . مخلصیم
سلام ؛ اول اینکه شما رو به خدا زیر دیپلم حرف بزنین ما هم بفهمیم ؛ دوم اینکه ما که خیلی خوشحال میشدیم شما رو زیارت کنیم ، حالا امیدوارم توی فرصتهای بعدی خدمت برسیم
آقای دکتر عزیز من شما رو تا حالا ندیدم و خیلی وقت نیست که با وبلاگتون آشنا شدم...حضور نداشتن شما در همایش شاید باعث آزده خاطر شدن تعدادی از دوستانتان شده باشد اما با عذر خواهی شما در متن اخیر بدون شک گله ای برای کسی نمانده، اما قبول بفرمایید حتی در عذر خواهی دوستانه شما، شمه ای از غرور چشم را می زد... گستاخی مرا ببخشید
شرمنده ام. مشکل شاید در نوع نوشتن منه. گاهی گم میکنم طرز نوشتنمو. شاید بخاطر علاقه و مطالعه من در متون قدیمیه. شایدم بخاطر پیریه!