.: کرمانشاه دیار شیرین :. نوشته هایی از کرمانشاه
| ||
گرفتار کارهای زندگیام هستم... قسطها... کار بعداز ظهر... بیماریام پسرخالهای زنگ میزند که بیا با حاج محمد آشنا شو... میگویم دورا دور میشناسمش... از زمان جنگ. میگوید بیا کمکش کن. میگویم خیلی گرفتارم.میگوید سایتش راببین اگه ایرادی داشت درستش کن... سایت را پسر کوچکش درست کرده، خیلی ساده است. آدرس DNS های هاستم را میدهم و بعد برایش یک سیستم مدیریت محتوا میگذارم. چندتا کارتش دستم است. یکی از اعضای ستاد اصلاح طلبان استان... آقای خواجوی میآید ادارهمان ... سری به دفتر ما میزند ... کارتها را که میبیند میگوید میخواهید به این پوتین به پا رای بدهید؟... یاد وقتی میافتم که ایام دانشجوییام را ول کردم و به خاطر عشقم به این آب و خاک شبها و روزهای زیادی را پوتین به پا کردم... سوت خمپاره... وز وز گلوله ها... مردانی که میدویدند و در برابر دشمن سینه سپر میکردند.... آنروز که بمباران شیمیایی شد... آنروز که روی شط قایقها را میزدند .... بوی باروت و بوی خون.... و مردانی که پوتینهای کهنهشان دل زمین و دشمن را بلرزه در میآورد.... مردانی مثل حاج محمد... حاج محمد کرمی راد مدتها بود که این خاطرات از خاطرم محو شده بود... سن آقای خواجوی بیست و بیست و دو سه سال پیش را قد نمیدهد.... میگویم مردی که هنوز تیر دشمن در سینهاش بیادگار مانده است.... او که سالهای جوانیاش را در دفاع از من و تو گذرانده است حتی اگر مخالف عقیده اش هم باشی ، سزاوار احترام بیشتریست.... پوزخند میزند و حرف خودش را میزند..... و من اگر تنها دلیلی را که اگر بخواهم رای بدهم بدان استناد کنم... همان پوتینهای کهنه و گل آلود است و بس.
این داستان یک، خبط بود. سال ۸۴ یه مطلبی نوشته بودم در جواب مصاحبه دکتر امینی نماینده شهرمان که در خصوص تعیین وزیر بهداشت به بیان نظراتشان پرداخته بودند. امشب دیدم یه کامنتی در بخش نظرات هست. بررسی کردم دیدم یکی از یاران و دوستان ایشان در این بحبحه انتخابات برایم نوشته و در آخر هم این کمترین به مگسی مشابهت دادهاند، بدین مضمون: باید عرض کنم مردم ما با صداقت و درستی مشکل دارندُُ منهم ذیل همان کامنت اینرا نوشتم: آقای امیری عزیز. صداقت را تفسیر کردن و توضیح دادن به این سادگی که شما میگوئید نیست. حداقلش اینکه یه چیزهایی هست که در کار ما اطبأ .... خودمان بهتر درکش میکنیم... راستش حس و حال اینکه فردا دکتر امینی عزیز که اتفاقاْ رفیقمان هم هست بکشد بیاید دم در اداره یا خانه و چشم بیاندازد تو چشممان را ندارم ... کرمانشاهی هستیم و رسممان نیست با کسی که سلام علیک داریم ، آنهم در وانفسای انتخابات بگو مگو بکنیم. والا همین پریشب آقا ایزد رفیقمان داشت میگفت از این دوستمان ۱۵ میلیون جیرینگی گرفته که کلیپ تبلیغاتی براش بسازه.... یا اینکه یکی دیگه از مبالغ.... ریال و تومان دیگر هزینه فلان بهمان میگفت.... تازه هنوز یکهفته نشده که دوستمان تماس گرفت که میخواهد با بچه های سرطانی یه عکس تبلیغاتی بیاندازد.... که در جواب اینکه : بابا اینها یه مشت بچه مریضند ....اینکار غیر اخلاقیه و... کلی قسم و قرآن رنجید... بگذریم. اگه پیشتر برم... دوستان باوفا و یاران با صفای این دوست سیمرغمان ...یه بلایی سرمان میارند... |
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |