-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 تیرماه سال 1391 03:00
الان توی مهرابادم.۴ ساعت باید وایستیم تا پرواز به اردبیل انجام بشه.تقزیبا روی همه نیمکتهای فلزی یکی خوابیده... در نمازخانه را هم قفل کرده اند. رفتم بیرون گشتی زدم... جا برای استراحت پیدا نمیشه... بذهنم رسیده که برم به یه امبولانس که بیرون وایستاده و راننده اون پیشنهاد بدم ببینم میگذاره در ازای مبلغی رو تختش دراز بکشیم.
-
ما نلفنمان و مخابرات.
دوشنبه 8 خردادماه سال 1391 01:58
روز پنجشنبه تلفنهای منزل قطع شد. تنها راه ارتباطی هم موبایل بود. کلی اینور آنور زنگ زدم که به 17 اطلاع بدهند. بیرون توی کوچه یکی از همسایه ها گفت که ظاهرا یک موجود وحشی کابل را بریده. جمعه و شنبه هم گذشت. ده بار زنگ زدم. آخرش امروز دیدم که یک نفر نردبان بدست مشغول چسبکار کابل است. چقدر شاد شدم از دیدن مرد پله بدست....
-
با یاد خدا
یکشنبه 7 خردادماه سال 1391 16:09
سال 1380 بود که وبلاگ را شناختم. تعداد وبلاگهای پرشین بلاگ خیلی زیاد نبود. "کرمانشاه دیار شیرین" را ساختم و تا مدتها بعد از اینکه به اینجا آمدم آن را همچنان ادامه میدادم. تا اینکه بسرقت رفت و بعد که بدستش آوردم همه مطالبم پرید. مهم نیست که اولین وبلاگنویس شهرم بوده ام یا نه. مهم آنست که از حدود چهار سال پیش...
-
چرا خصم جانیم
یکشنبه 7 آذرماه سال 1389 00:07
روز عید غدیر است. دارم بیماری را بستری میکنم. تلفن زنگ میخورد. استاد محبت است. شاعر آرام و نازنین کرمانشاهی. به آرامی میگوید نمیآیی سری بزنی؟ و بعد میافزاید ترو خدا بیا سری به ما بزن. میگویم ساعت ۲ کارم تمام میشود و عصر میآیم. ساعت ۳ بعد از ظهر زنگ میزند و میگوید چرا نیآمدی؟..... گوشی را به دخترش میدهد و او میگوید که...
-
قتل در برابر دیگان بیتفاوت و عمو فتح الله ما
پنجشنبه 13 آبانماه سال 1389 00:06
۱. ملت آنلاین خبری را در مورد قتل یک جوان بدست مرد دیگری در میدان کاج تهران نوشته بود. فیلمش را هم عابرین یا ناظرین با موبایل برداشته بودند. قاتل بر سر مسائل ناموسی مقتول را با چاقو میزند. ۴۵ دقیقه ملت شاهدند و همینجور از مضروب خون میرود اما هیچکس کاری نمیکند تا جوان بمیرد. در صحنه های فیلم ضارب عربده میکشد و علیرغم...
-
امروز دیدمت
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 16:35
امروز دیدمت بعد از ۲۴ سال تو ، ابوالفضل و سید. همونجا... اون بالای تپه.... یاد شوخیهات و خندههات هنوز زندهس تو خاطرم خیلی وقته گذشته... اما... انگار این لحظه .... همین چند لحظه پیش بود. یاد اون ترکش توی گردنت افتادم.... همونکه خودت با دست کشیدیش بیرون... یادته ؟ گذاشتیش لای دستمال گفتی میبرم برای سجاد... و بعد...
-
دوباره سلام
شنبه 1 آبانماه سال 1389 08:17
یکسال پیش، اینجا را تعطیل کردم. دوستان زیادی علت را میپرسیدند و میخواستند چرایی این فترت را بدانند. بدور از هر حاشیهای و جدا از هر مرام و خطی، از امروز باز میگردم تا فقط از خوبیهای کرمانشاه و از مردمان نیک و زیبائیهای این دیار بنویسم. یا علی
-
خدا حافظ
یکشنبه 26 مهرماه سال 1388 00:48
بعد از اینکه یکی از هم اداره ای های مکرمه صدایم کرد و تهدیدات فرمود که میدهند ببرندمان و با چاقو خط خطی مان کنند و اینکه میدهد خط بندازند یک جایی که تا ابد بیاد ضربت کنیزک بمانیم ووو... کلی فکر کردیم تا پی بردیم همه اش برمیگردد به دنیای مجازی و توهمات مجازی که باعث شده یک زیدی، مخدره ای را بفرستند سراغمان که چاقویمان...
-
خود زنی...
چهارشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1388 21:19
۲ سال پیش یا شاید بیشتر بود که پشت پنجره با بی ادبی تمام داد زد... آااای دکتر... حشمت بود. اعتیاد شدیدی داشت به هر نوع ماده ای که فکرش را بکنید و ایدز هم داشت. کمی که معطل شد شروع کرد به فحش دادن... به جد و آباد من. خواستند پلیس خبر کنند اما نگذاشتم. خمار بود. متادونش را که خورد٬ بعد از دقایقی برگشت و سر بزیر عذر...
-
بچه های جعفرآباد
چهارشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1388 03:13
تلفن زنگ میزند. خانمی پشت خط است.میگوید حمیدرضا نمازی من را معرفی کرده تا کمکش کنم. میگوید که در جعفرآباد جایی را اجاره کرده و بچه هایی را از خانواده های محروم و بی پناه جمع کرده و به آنها و مادرشان آموزش میدهد.بچه های کار... همان بچه هایی که نان خشکه جمع میکنند و میفروشند. و بعد به مطبم میآید٬ همراه با همسرش. وقتی از...
-
حق تفحش
دوشنبه 31 فروردینماه سال 1388 00:48
از وقتی که در آن عصر روز انتهای پائیز در یک مجلس نه چندان دوستانه توسط آقای... به عنوان - کثافت - خطاب شدم تا بحال چیز زیادی ننوشته ام. ماجرا از آنجا شروع شد که آقای ... دچار این توهم شد که تمامی کامنتهای توی تمام وبلاگها را من مینویسم.... تمام وبلاگها را هم من اداره میکنم. توهمی از نوع توطئه و بعد همینجا برایم این...
-
کلاه برداری اینترنتی
سهشنبه 13 اسفندماه سال 1387 00:57
روز 6 اسفند مودم ADSL من که یک مدل کوچک از مارک پلانت بود سوخت روز بعد با سختی تمام از یک مغازه در پاساژ میرداماد کرمانشاه یک مودم یو اس بی همراه با لن زولتریکس با گارانتی زولتریکس کیش خریدم ....چشمتان روز بد نبیند ، آشغالترین کالایی بود که تا بحال دیده بودم : نصبش پر دردسر تر از آنی بود که فکر کنید، تازه با هر بار...
-
زندگی نو
جمعه 4 بهمنماه سال 1387 19:21
زندگی نو ، پاسخی به یک نیاز. زندگی نو ، مرهمی بر یک درد... زندگی نو ، درمانی برای روح بیمار با روشی جدید اطلاعات بیشتر
-
میهمان کوچولوی خدا....
شنبه 14 دیماه سال 1387 02:43
حاجی زنگ میزند و سراغ عکس پسر کوچولوی بیمار را میگیرد. همان که با سید مرتضی حسینی است و محمد رضا هدایتی. میپرسم خودش میخوادش؟ میگوید : نه خانواده اش... خیلی دنبال این عکس آمده اند. میپرسم: حتماً پسرک یاد حسینی و هدایتی افتاده. سکوت میکند. طفلک چند روز پیش فوت کرده و حالا پدر و مادرش آخرین تصویر پسر کوچولوشان را...
-
لطفاْ مرا بشوئید.
دوشنبه 9 دیماه سال 1387 23:50
از سال ۱۳۷۴ با اینترنت آشنا شدم.از سال ۱۳۷۵ هم مدام با این تکنولوژی کار کرده ام. در سایه وقت و تلاشی که صرف کرده ام با خیلی از عرصه های این حوزه آشنا شده ام. با شبکه و مفاهیم آن با نصب سخت افزارهای مختلف و عیب یابی آنهاوووو اما علاقه ام چند سال است که به حوزه سیستمهای مدیریت محتوا کشیده شده و از این سیستمها در راه...
-
اریش اوزر
پنجشنبه 5 دیماه سال 1387 18:59
Erich Ohser ۱۹۰۳-۱۹۴۴ کاریکاتوریست آلمانیست که بخاطر مجموعه داستانهای بدون کلام و نوشته Vater und Sohn ,یا آنطور که در فارسی معروف است: قصه های من وبابام معروف شده است. در این داستانها یک پدر تنومند و کچل با سبیلهایی گنده ، همراه با پسرش اریک در مجموعه ای از حوادث و ماجرا وارد میشوند و آنها را با ملاحت از سر رد...
-
داستانهای من و پسرم
پنجشنبه 5 دیماه سال 1387 01:17
پسرم هرشب طلب داستانی را میکند تا برایش بگویم. راستش هرچه در خاطر داشتم برایش گفته ام و جالا دیگر داستانی بلد نیستم که بگویم و بتازگی شروع کردهام به داستان بافی. پسرکم صبورانه به آسمان ریسمان بافی هایم گوش میداد تا اینکه یک شب گفت بابا اینا چیه دیگه؟ میخوای گولم بزنی؟ نتیجه این شد که یک سری داستان صوتی پیدا کردم و...
-
برای تو....
چهارشنبه 4 دیماه سال 1387 00:44
پانزده شانزده ساله بودم که نهجالبلاغه پدرم را از میان کتابهایش بیرون کشدیم تا ببینم چیست و بعد کم کم خواندمش و این کم کم ها شد یکی دو بار خواند این کتاب بزرگ. ترجمه جواد فاضل بود. نثزی شیوا ، زیبا و گیرا و آن مستی کلام مولا هنوز بر روح و جان باقیست. چند روز پیش دوباره سری زدم به سخنان بلیغ مولا. ------------------...
-
تختی میدان هنر
دوشنبه 18 آذرماه سال 1387 23:12
( پسرک کوچولو با آن چشمهای گریانش ، جند روز پیش رفت پیش خدا.... 1210/87) هفته گذشته سید مرتضی حسینی، مجری صدا و سیما و محمد رضا هدایتی، همان یاور طغرل سریال تلوزیونی میهمان موسسه خیریه مهر آئینان مهر بودند. سوای همه آنچه که در جریان بود و گذشت و بدور از توصیف برنامه هایشان، چیزی که برایم جالب بود اشکهای آقای حسینی و...
-
مهر آئینان مهر (۱)
شنبه 11 آبانماه سال 1387 23:53
نمیخواستم اینجا چیزی از بچه های سرطانی و موسسه مهر آئینان مهر بنویسم. شاید بخاطر غرور و خودخواهی کرمانشاهیام باشد که بهنگام نیاز و درد و رنج مانع من و خیلی دیگر از کرمانشاهی ها میشود که دم بزنند و به اصطلاح میسوزند و میسازند و دریغ از شکایتی . اما وقتی پیام قوم و خویش نادیدهام احمد پاکزاد را دیدم که از مهر آئینان...
-
کتاب و مجله برای دانلود
شنبه 11 آبانماه سال 1387 00:02
دوستان و همکاران زیادی به من مراجعه میکنند و خواهان نسخ الکترونیکی کتابهای تخصصی هستند و راستش اینکه از این به بعد هر از چند گاهی کتابهایی را که جالب باشند اینجا برای همکاران پزشک ارائه میکنم ( البته لینک دانلودشان را )و ممکن است مجلات و مطبوعات هم معرفی کنم. مثلا امشب نسخه ۲۰ اکتبر تایم را بفرمت پی دی اف میگذارم:...
-
باز باران با ترانه...: حکایت خیابانهای کرمانشاه
جمعه 10 آبانماه سال 1387 23:29
باران میآید و با خود طراوت و زندگی میآورد. باران مآید و چرکی را از زمین میزداید: آخرین برگ سفرنامه باران اینست که زمین چرکین است وصف باران زیاد است اما سالهاست که در کرمانشاه ما باران که میآید خیابانها به بحر و قلزم شباهت پیدا میکنند. سالهای سال است که به این فکر میکنم چرا شیب خیابانها را در هنگام ریختن آسفالت طوری...
-
اشعار و تک نوشته های روی وسایل نقلیه
پنجشنبه 25 مهرماه سال 1387 10:44
اشعار و تک نوشته های روی وسایل نقلیه وسیله نقلیه به عنوان یک واسط میان راننده و مخاطب عمل می کند و اتومبیل در اینجا ، ابزار انتقال پیام می شود . اتومبیل از عناصر فرهنگ مادی به حساب می آید که از اواخر قرن نوزدهم ، مصرف و کاربردی انبوه پیدا کرد . واز مهمترین فناوری مدرن محسوب شد . اتومبیل به نوعی القاء کننده جنبه های...
-
فوتوبلاگ
چهارشنبه 24 مهرماه سال 1387 01:13
فوتوبلاگ هم راه انداختم . اینجاست
-
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش...
شنبه 20 مهرماه سال 1387 23:10
خدا بخواهد شاید بزودی از خدمت دوستان خداحافظی کنم و از کرمانشاه بروم. بهر حال شاید راجع بهش صحبت کردم.
-
بچه های کار
شنبه 6 مهرماه سال 1387 02:12
پسرک میاید توی مطب. بنگلادشی است .لباس کارگرهای هتل را بتن دارد.قیافه اش داد میزند که پانزده شانزده ساله است. بعربی میگوید که کمرش درد میکند و بعد دستهایش را نشان میدهد . کف هر دو دست شیارهای خون آلودی افتاده است . تکان میخورم. میگوید این چند روزه فقط چمدان زوار ایرانی هتل را بار کامیون کرده . چمدانهای مملو از سوقاتی...
-
برگشتیم
شنبه 30 شهریورماه سال 1387 06:04
چهار شنبه صبح برگشتیم و پا در ارض کرمانشاه گذاشتیم. عکسهای زیادی گرفته ام که اگر مجالی بود آپلود میکنم؛ خصوصاً یک مجموعه ای از میقات که دوست دارم اسمش را بگذارم " در جامه دوست"
-
سر چهار راه اینها !
دوشنبه 25 شهریورماه سال 1387 02:20
نزدیک اذان مغرب است با دوستان سوار ماشین هستیم، سر یک چهارراه ...چراغ قرمز میشود و بناچار می ایستیم. دو تا پسر بچه به شیشه میزنند ... اولش فکر میکنم مثل خودمان یا آدامس فروشند یا شیشه پاک کن و یا گدا...اما، شیشه را که پائین میکشم به تعدادمان بسته هایی را که حاوی خوراکی هستند با خواهش تعارفمان میکنند... بسته های...
-
رمضان اینجا
یکشنبه 17 شهریورماه سال 1387 07:09
مکه هستیم. اینجا در مستشفع ایران یا همان بیمارستان ایرانی مکه ساکنیم. اینجا اینترنت هم هست و اگرچه با دایال آپ وصلیم اما خوب از هیچی بهتر است. توی این مدت از طریق موبایل به اینترنت دسترسی داشتم و نوشتن با موبایل خیلی سخت بود. راستش در ماه مبارک رمضان اینجا حال و هوای دیگری دارد.... مردم از افطار تا سحر سرزنده و بانشاط...
-
اینترنت در مدینه
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1387 05:00
امروز روز پنجم اقامتم در مدینه منوره است. همان بدو ورود یک سیم کارت موبایل خریدم که شد 20 هزار تومان . پریروز فهمیدم که بر روی موبایلم اینترنت هم فعال است و دیروز موفق شدم با لپ تاپم و از طریق موبایل به اینترنت وصل شوم. البته هزینه اینکار بسته به میزان دانلود و تبادل اطلاعات فرق میکند ولی بطور متوسط ساعتی 2500 تومان...